الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشجو دکتری قرآن و علوم تربیتی

چکیده

این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی و توصیفی و به‌منظور بررسی الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم انجام‌شده است. یافته­ها حاکی از آن است که تربیت اعتقادی یکی از مهم­ترین و اساسی­ترین ابعاد تربیت دینی و پایه و زیربنای آن به‌حساب می­آید‌ و در قرآن و روایات بسیار موردتوجه قرارگرفته است. قرآن کریم که کتاب هدایت و تربیت است، برای تربیت اعتقادی الگویی را ارائه نموده است. با مراجعه به قرآن کریم و بررسی و تحلیل آیات، می­توان به این نتیجه دست‌یافت که قرآن کریم برای تربیت اعتقادی انسان‌ها از یک الگوی سه‌بعدی (سه مرحله‌ی) بینشی، گرایشی و کنشی استفاده کرده است. مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده این الگو به ترتیب عبارت‌اند از: توحید باوری، نبوت باوری، معاد باوری، محبت و عشق به خداوند،  محبت و عشق به پیامبر و ائمه، علاقه و میل به آخرت، اطاعت و پیروی عملی از دستورات خداوند، پیامبر و ائمه، انجام اعمال نیک به‌منظور رسیدن به بهشت و ترک اعمال ناپسند برای دوری و نجات از جهنم و عذاب اخروی.  در این الگو، هریک از سه مرحله بینش، گرایش و کنش با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ دارند که در تربیت اعتقادی باید همه باهم در نظر گرفته شوند تا الگوی تربیت اعتقادی مطلوب شکل بگیرد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

در طول تاریخ و زندگی اجتماعی بشر، یکی از مشکلات عمده آنان، مشکل باورهای اعتقادی بوده، اعتقاد و باور نداشتن به خالق و آفریننده یکتا که تنها او مدبر و آفریننده جهان هستی است، اوست که این نظام بیکران هستی را مدیریت می‌کند. پیامبرانی را همراه با کتب آسمانی مبعوث به رسالت کردند تا بشر را به این باور برسانند که خداوند انسان را به‌عنوان خلیفة الله در روی زمین آفریده، آسمان و زمین را مسخر او کرد تا مظهر جمال و جلال او در میان دیگر مخلوقات باشد. تنها او را پرستش کنند و برای او هیچ‌کسی را شریک و همتا قرار ندهند. ازاین‌رو، یک صدوبیست و چهار هزار پیامبر، همراه با کتب آسمانی برای هدایت بشر مبعوث به رسالت شدند تا باورهای مردم را نسبت به توحید، نبوت و معاد که سه عنصر مهم و اساسی در تربیت اعتقادی است محکم کنند. در این میان خداوند قرآن کریم را که آخرین، کامل‌ترین و جامع‌ترین نسخه تربیتی، مخصوصاً تربیتی اعتقادی است، توسط بزرگترین مربی الهی «پیامبر خاتم (ص)» برای هدایت و تربیت باورهای دینی و اعتقادی بشر نازل کرد تا انسان‌ها را به توحید و یکتاپرستی، ایمان و اعتقاد به نبوت و زندگی پس از مرگ رهنمون سازند. ازآنجاکه بشر امروزی نیز گرفتار مشکلات اعتقادی هستند و تربیت اعتقادی آنان از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ابعاد تربیت است، باید از الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم برای تربیت اعتقادی انسان‌ها، مخصوصاً در نظام تعلیم و تربیت بهره گرفت و آن را سرلوحه کار خود قرارداد. ازاین‌رو، هدف از این نوشتار ارائه الگوی تربیت اعتقادی است که در قرآن کریم به کار گرفته‌شده است. روش تحقیق در این پژوهش، روش تحلیل محتوا و استنباط از آیات است، نتایج که در این پژوهش به‌دست‌آمده، با مراجعه به قرآن کریم، بررسی آیات، به این نتیجه می‌رسیم که قرآن کریم برای تربیت اعتقادی انسان‌ها از الگوی بینشی- گرایشی- کنشی (رفتاری)، استفاده نموده است. در این راستا ابتدا مفهوم الگو، تربیت، اعتقاد و تربیت اعتقادی موردبررسی قرار می‌گیرد و آنگاه به بیان اهداف و اهمیت ارائه الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم، پرداخته می‌شود و در پایان جمع‌بندی و نتیجه‌ای که در این پژوهش به‌دست‌آمده است ارائه خواهد شد.

مفهوم­شناسی

  1. الگو

مفهوم الگو که ترجمه مدل[1] انگلیسی است، در لغت به معانی مختلفی آمده است چون: سرمشق، نمونه، مثال، طرح، مدل، نظریه، انگاره، قالب، سبک و غیره (دهخدا، 1342: 8، 77؛ معین، 1385: 1، 342)؛ و در اصطلاح نیز با بیان‌های مختلف تعریف‌شده است. ازنظر برخی:  الگو بیانگر اصول مربوط به قانون‌هایی هستند که توصیف و تشریح شده‌اند، یا طبقه‌ای از رویدادها هستند، آن‌ها ممکن است بسیار دقیق و جزئی و یا بسیار کلی و انتزاعی و کاملاً نظری باشند، نظریه‌ها را در خودش پالایش می‌کنند و روابط از مفاهیم را ارائه می‌دهند (کامن، 1978: 32؛ به نقل از دهقان، 101:1390). همچنین الگو به مجموعه اطلاعات، داده‌ها یا اصولی اشاره دارد که به شکل کلامی، تصویری و گاهی بصورت ریاضی دسته‌بندی‌شده‌اند تا موجود بودن عقیده، وضعیت و یا پدیده معینی را معرفی و یا توصیف کنند. یکی از ساده‌ترین بیان در تعریف الگو این است: الگو ماهیت، عصاره دانش، اندیشه و دیدگاه یک متخصص است که به‌طور واضح و مختصر بیان‌شده است (بولا، 1375: 27). در اینجا باید چند نکته خاطرنشان گردد:

  1. واژه الگو در قرآن کریم بکار نرفته است، آنچه در فرهنگ اسلامی شایع است واژه اسوه، اقتدا و مشتقات آن بکار رفته است. به‌عنوان نمونه در سوره مبارکه ممتحنه آیه چهار و در سوره مبارکه احزاب آیه بیست‌ویک، واژه اسوه در مورد حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر خاتم (ص) بکار رفته است. اسوه در لغت فارسی به معنای پیشوا، مقتدا و پیشرو آمده است (عمید،1380: 184). واژه اقتدا نیز در چند جای قرآن کریم بکار برده است مثل أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه (انعام/90) واژگان اسوه و اقتدا در قرآن کریم به معنای اقتدا کردن و الگو قرار دادن است. اگرچه برخی از محققان اسلامی الگو، اسوه و اقتدا را به یک معنی گرفته است. شهید مطهری درباره اسوه می‌گوید: به تعبیر امروزی‌ها یعنی الگو، یعنی شخصیتی که باید مقتدا قرار گیرد، میزان و معیار باشد و دیگران خودشان را با او بسنجند (مطهری،1378: 235).
  2. یک دسته آیات در قرآن کریم وجود دارد که در آن‌ها واژه اسوه و اقتدا بکار نرفته، ولی افراد را به‌عنوان الگو معرفی نموده است مثل ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْن مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِین. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین (تحریم/10و 11) در این دو آیه مبارکه سه تا زن به عنوان الگو معرفی‌شده است. در آیه اول (تحریم/10) زن نوح و لوط را به عنوان الگو برای کافران معرفی‌شده است و در آیه دوم (تحریم/11) زن فرعون الگو برای مؤمنان و موحدان ذکرشده است.
  3. بر اساس آموزه قرآنی، صرف معرفی الگو در تربیت کافی نیست، بلکه معرفی الگو به عنوان یک روش تربیتی در صورت کارآیی و نقش در تربیت افراد دارد که متربی از آن پیروی کند و طبق آن عمل کند: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم (آل عمران، 31).
  4. مراد از الگو در این پژوهش: «مدل، چارچوب و فرایندی است که در قالب آن، عمل و اقداماتی به‌منظور رسیدن به هدف مطلوب صورت می‌گیرد» و مراد از الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم عبارت است از: «مدل، چارچوب و فرایندی که قرآن کریم به عنوان یک کتاب تربیت، در قالب آن به تربیت اعتقادی انسان‌ها پرداخته است» در این فرایند، مربی با توجه به مراحل و مؤلفه‌ها به عمل تربیت اعتقادی اقدام می‌کند. این مراحل و عناصر تربیتی به‌مثابه یک پازل می‌ماند و به‌گونه‌ای است که مربی باید همه را باهم موردتوجه قرار دهد تا یک عمل تربیتی مطلوب به عمل آید.
  5. تربیت

واژه تربیت در لغت هم به معنای پرورش و تربیت جسمانی آمده است و هم به معنای تربیت معنوی. از برخی کتب لغت به دست می‌آید که اگر از ریشه «ربو» باشد بیشتر به معنای تربیت معنوی است: تَرَبَّى‏- تَرَبِّیاً [ربو] الولدَ: آن جوان را تربیت‏ کرد، الوَلَدُ: ان جوان تربیت‏ و بافرهنگ شد. التَّرْبِیَة- [ربو]: پرورش فکرى و اخلاقى؛ «سَیِّئُ‏ التَّرْبِیة» در اینجا تربیت و بافرهنگ شدن و یا پرورش فکری و اخلاقی به همان تربیت معنوی اشاره دارد؛ اما اگر از ریشه «ربب» باشد، ناظر به تربیت معنوی است مثل تَرَبَّبَ‏- تَرَبُّباً [ربّ‏] الصبیَّ: آن کودک را پرورش داد تا به سن بلوغ رسید (بستانی، 1375: 222). ولی برخی دیگر گفته است که اگر از ریشه «ربو» اخذ شود در این صورت تربیت به معنای زیادت و نمو است (ابن فارس، 1410: 2، 483). زیادت و نمو معمولاً در جسم و ماده به کار برده می‌شود که در این صورت، تربیت بیشتر در تربیت جسمانی بکار می‌رود. ولی اگر از ریشه رب و یرب، اخذ شود به معنای حفظ و مراعات احوال موجود است مانند نگاه‌داری مناسب از اطفال، سرپرستی درست او تا رسیدن به مراحل رشد، تعلیم و تأدیب او (ابن منظور،1416: ذیل واژه ربب). بر این اساس تربیت هم به معنای تربیت جسمانی است و هم تربیت معنوی. ازاین‌رو، تربیت در لغت هم به معنای تربیت جسمانی آمده است و هم به معنای تربیت معنوی و نمی‌توان  گفت که اگر از فلان ریشه باشد بیشتر در تربیت جسمانی و یا معنوی است.

 کارکرد و آثار تربیت بر اساس این دو ریشه متفاوت است، اگر «تربیت» ناظر بر تربیت جسمانی متربی باشد، در این صورت اتمام کار مربی و برنامه تربیتی او تا زمانی است که متربی روی پای خود نتواند بایستد و قادر به تنظیم امور خویش نباشد؛ اما وقت که خود متربی از عهده امور خویش بربیاید، دیگر کار تربیتی مربی پایان می‌پذیرد. ولی اگر «تربیت» ناظر به تربیت معنوی باشد، در این صورت دوره تربیت خیلی گسترده است و شاید تمام دوره زندگی متربی را در بربگیرد؛ یعنی مربی تا آخرین لحظه عمر متربی، دست از فعالیت تربیتی خود برنمی‌دارد. نمونه این نوع از تربیت، برنامه تربیتی انبیاء و اولیاء الهی است که در تمام مراحل زندگی انسان را شامل است.

در قرآن کریم واژه «تربیت» بیشتر در تربیت جسمانی بکار رفته است. در داستان حضرت موسی و فرعون آمده است که فرعون به موسی گفت: قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (شعرا/18) آیا تو را از کودکى در میان خود نپروراندیم و سالیانى چند از عمرت را پیش ما نماندى؟ مراد از پرورش، پرورش جسمانی است که حضرت موسی در کودکی چند سالی در کاخ فرعون تغذیه، رشد و نمود کرد. تربیت معنوی نیست زیرا فرعون صلاحیت تربیت معنوی حضرت موسی (ع) را ندارد.

تربیت در اصطلاح عبارت است از فرایند به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته در متربی در ساحت و ابعاد مختلف (فردی، اجتماعی، الهی، جسمی، عاطفی، اقتصادی، سیاسی و...) به‌منظور رسیدن به اهداف از پیش تعیین‌شده.

3.تربیت اعتقادی

واژه اعتقاد از ریشه (ع ق د) است. عقد در لغت به معنای بستن و گره زدن آمده است. راغب در مفردات می‌گوید: العَقْد: گره زدن و جمع‌کردن اطراف و سروته چیزى، که در اجسام سفت‌وسخت بکار مى‏رود. مثل گره زدن طناب و به هم پیوستن اجزاء بنا و ساختمان. سپس به‌طور استعاره در معانى و مفاهیم نیز بکار رفته است. مثل عَقْدُ البیعِ: پیمان خریدوفروش بستن و هر عهد و پیمانى غیرازآن. (راغب اصفهانی، 1374: 2،‏626) علقه نکاح را عقده‏ گفته است زیرا که آن نوعى گره زدن و ایجاد علقه بین زنان و شوهران است (قریشی،5:1412،24). اعتقاد که مصدر باب افتعال است نیز به همین معنا آمده است: اعْتَقَدَ- اعْتِقَاداً الأمرَ: آن امر را تصدیق کرد، دل و نهاد خود را بر آن بست، آن را دین براى خود گرفت (بستانی، 1375: 94)؛ بنابراین اعتقاد به معنای گره خوردن و پیوند خوردن چیزی با قلب است. اعتقاد به امری، یعنی انسان قلب خود را با آن امر پیوند و گره‌زده است به‌طوری‌که میان قلب و آن امر یک علقه ایجادشده است. با توجه به معانی به برای اعتقاد و عقیده ذکر شد، «تربیت اعتقادی عبارت است از یک فرایند که در آن مجموعه‌ی از اقدامات به‌منظور شکل‌گیری نظام اعتقادی و باورهای دینی متربی از سوی مربی شکل می‌گیرد».

اهمیت و ضرورت تربیت اعتقادی

تربیت اعتقادی اساس و پایه تربیت اسلامی است. دین‌داری فرد در صورت قابل‌قبول است که اعتقادات صحیح و باورهای دینی او نسبت به توحید، نبوت و معاد که اساس دین است درست باشد. تربیت اعتقادی صحیح ضامن اجرای دستورات دینی است. افرادی که اعتقاد و باورهای درست و محکم به عناصر سه‌گانه فوق نداشته باشند، در انجام تکالیف دینی بی موالات و سست هستند. به همین جهت است که دشمنان دین و دین‌داری سعی می‌کنند اول اعتقادات افراد را تضعیف کنند، شک و تردید در باورهای دینی آنان ایجاد کنند؛ زیرا در این صورت است که پای بندی افراد به امور دینی کم‌کم تضعیف می‌شود‌ و شخص دست از معتقدات خود برمی‌دارد.

اهداف تربیت اعتقادی در قرآن

هدف از تربیت اعتقادی، فراهم کردن زمینه برای پرورش ایمان و اعتقاد به آموزه‌های بنیادین دینی، یعنی توحید، نبوت، امامت و معاد است. تربیت اعتقادی به دنبال پرورش متربیانی است که اولاً: خداوند، پیامبر، ائمه و معاد را خوب بشناسد؛ یعنی متربی شناخت و آگاهی کافی پیدا کند که آفریننده، مالک و مدبر این جهان هستی خداست، روزی دهنده‌ای همه موجودات زنده اوست، مرگ و زندگی در دست اوست و... او پیامبرانی را برای هدایت و تربیت انسان‌ها فرستاد تا جهل و خرافات را از میان بردارند، صلاح و رستگاری را به ارمغان آورند. بعد از پیامبران اوصیاء و اولیاء الهی و ائمه هدی علیهم‌السلام ادامه‌دهنده همان راه انبیاء هستند. زندگی انسان‌ها منحصر به همین دنیای مادی نیست بلکه جهان دیگری نیز وجود دارد که انسان‌ها نتایج اعمال و رفتارشان را در آن مشاهده خواهد نمود، مؤمنان و موحدان به پاداش و رضوان الهی و کافران و ملحدان به کیفر اعمالشان خواهند رسید.

ثانیاً: تربیت اعتقادی، باعث تقویت و استحکام باورهای دینی متربی و مخاطب می‌شود. یکی از آثار اعتقاد به خداوند، احساس آرامش روحی و روانی در متربی است. انسان معتقد به وجود قدرت مطلق که هرگز او را تنها نمی‌گذارد، چنان دلگرمی و قوت روحی پیدا می‌کند که هیچ بلا و مصیبتی نمی‌تواند او را متزلزل کند و از یا پا درآورد. انسان معتقد و باایمان دچار ترس و دلهره نمی‌شود، غم و اندوه به دل راه نمی‌دهد. ... وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون (بقره/62).

ثالثاً: پرورش فطرت. همه انسان‌ها فطرتاً خداجو و خداخواه است، در درون میل و گرایش به‌حق پرستش خداوند دارد، اگر انسان باشد و فطرت اولیه‌اش او هیچ‌گاه دنبال پرستش غیر خدا نمی‌رود؛ اما بر اثرکناه و معصیت است که روی این فطرت و میل باطنی او زنگار و غبار می‌گیرد. لذا پیامبران الهی مبعوث به رسالت شدند که این فطرت الهی را در افراد پرورش دهند تا آن‌ها به فطرت درونی‌شان برگردد. تربیت اعتقادی، باعث می‌شود غبار که براثر غفلت و دوری از حق روی فطرت انسان نشسته و او را از مسیر حق دور کرده است، زدوده شود، میل و باور به توحید، نبوت و معاد در درون او رشد و پروش یابد و سرانجام یک انسان موحد و مؤمن به بار بیاید.

ضرورت ارائه الگو در تربیت

اولین و مهم‌ترین ضرورت ارائه الگو، زدودن توهم عدم دست‌یابی به کمالات معنوی الهی و انسانی است. تا مبادا کسی توهم و تصور کند که باوجود گرفتاری‌های مادی و معنوی، امیال شهوانی و نفسانی، نمی‌توان به کمال رسید و مدارج عالی معنویت را طی نمود. ذکر و بیان الگوهای انسانی نشان می‌دهد که آنان نیز همانند ما انسان بودند ولی با تلاش و کوشش به کمالات رسیدند که امروزه از آن‌ها به عنوان الگو یاد می‌شود. علاوه بر آن، در قالب الگوها توصیف و تبیین روابط میان مؤلفه‌های اثرگذار بر تربیت و عوامل تغییر و فرایندی آن بهتر و بیشتر و به‌وضوح و سادگی صورت می‌گیرد.

الگوی تربیت اعتقادی در قرآن

همان‌طور که بیان شد، مراد از الگوی تربیت اعتقادی در قرآن کریم در این مقاله: «مدل، چارچوب و فرایندی است قرآن کریم به عنوان یک کتاب تربیت و انسان‌ساز، در قالب آن به تربیت اعتقادی مطلوب انسان‌ها پرداخته است»؛ که با بررسی مجموعه‌ آیات قرآن کریم، می‌توان الگوی تربیت اعتقادی در قرآن را در قالب یک الگوی سه‌بعدی (سه مرحله‌‌ی): بینشی- نگرشی - کنشی ترسیم نمود. بر اساس این الگو (الگوی بینشی- نگرشی- کنشی) مربی ابتدا به متربی و مخاطب خود، درباره یک عمل بینش، آگاهی و شناخت می‌دهد تا او نسبت به آثار و فواید آن مطلع شود. با آگاهی یافتن متربی از آثار، فواید و پیامدهای یک عمل، در مرحله بعد، میل، رغبت و علاقه به انجام آن و یا تنفر و انزجار نسبت به آن پیدا می‌کند. سرانجام در مرحله سوم، اراده و تصمیم بر انجام و یا ترک آن می‌گیرد و عملاً در خارج آن عمل را محقق ‌می‌کند. مثلاً: مربی درباره اعتقاد به توحید، نبوت و معاد با متربی صحبت می‌کند از آثار و فواید این اعتقاد و باور می‌گوید تا او شناخت کافی نسبت به این امور پیدا کند، با شناخت پیدا کردن از آثار و فواید اعتقاد به امور فوق، در مرحله بعد انگیزه، میل، علاقه، خوف و رجاء و... متربی در اعتقاد به توحید، نبوت و معاد تقویت می‌شود.‌ و در مرحله سوم تصمیم می‌گیرد  و اراده می‌کند که در خارج عملاً به توحید، نبوت و معاد معتقد شود و از شرک و بت‌پرستی متنفر شود و در عمل اعتقاد و باور خود را نسبت به آن نشان می‌دهد، یعنی در عمل ملتزم می‌‌شود با انجام دستورات و پیروی از دستورات خداوند و پیامبر، خود را برای جهان آخرت آماده می‌کند.

در این الگو، بینش، گرایش و کنیش (رفتار) باهم دیگر ارتباط دوسویه دارد، یعنی همان مقدار که بینش‌ها بر گرایش‌ها تأثیر دارد تا شناخت نباشد میل، رغبت، محبت، ترس و امید و... نیز به وجود نمی‌آید. از آن‌طرف نیز تامیل، علاقه و محبت به چیزی نباشد شناخت هم پیدا نمی‌شود. انسان وقت دنبال شناخت یک امری می‌رود که نسبت به آن میل و علاقه داشته باشد وگرنه بدون میل و علاقه هرگز دنبال شناخت چیزی نمی‌رود و اگر هم برود، چون علاقه به آن ندارد، شناخت هم حاصل نمی‌شود و اگر شناخت هم به وجود بیاید بسیار سطحی خواهد بود؛ و همچنین این بینش و گرایش هر دو برکنیش و رفتار انسان تأثیر دارد، انسان وقت دنبال انجام بک عمل و فعالیت می‌رود که اولاً: نسبت به آن عمل شناخت داشته باشد، آثار و فواید آن را بداند؛ و ثانیاً: میل و علاقه به انجام آن داشته باشد، بدون این دو یک عمل و رفتار در خارج تحقق پیدا نمی‌کند. ازاین‌رو، این الگو، مثل اجزای یک پازل باید به هر سه (بینش، گرایش و کنش) باهم توجه شود، توجه به هر یک از بینش، گرایش و کنیش به تنهای کارآمدی الگو را دچار مشکل می‌کند.   

ازآنجاکه مراد از الگو در این نوشتار: «مدل، چارچوب و فرایندی است که در قالب آن‌یک عمل و یا رفتار به‌منظور رسیدن به هدف مطلوب صورت می‌گیرد» ابتدا باید از بینش آغاز شود تا به گرایش و بعد به کنیش (رفتار) و انجام عمل منتهی شود. در اینجا به بیان هریک از مراحل الگو و مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده آن پرداخته می‌شود:

بعد بینشی

در این مرحله از الگو سعی مربی، بر این است که نگرش متربی و مخاطب را از طریقی دادن آگاهی و شناخت تغییر و یا اصلاح کند. شناخت نسبت به ذات و صفات خداوند، شناخت نسبت به نبوت و امامت (راه  و راهنما شناسی) شناخت نسبت به معاد و جهان آخرت (فرجام شناسی). مؤلفه‌های این الگو عبارت‌اند از:

توحید باوری (خداشناسی)

 نبوت باوری (راه و راهنما شناسی)

 معاد باوری (فرجام شناسی)

شناخت مهم‌ترین و اساسی‌ترین مؤلفه و عامل در ایجاد و شکل‌گیری، ثبات و دوام یک عقده، باور و یک رفتار است. تا شناخت نباشد عقیده و باور نسبت به یک امر شکل‌ نمی‌گیرد و اگر هم‌شکل‌ بگیرد تقلیدی است ثبات و دوام ندارد و با کوچک‌ترین شبه، اشکال و چالش متزلزل می‌شود و از میان می‌رود. ازاین‌رو امام علی علیه‌السلام به کمیل فرمود: یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ‏ حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ (ابن شعبه، 1404: 171). ای کمیل هیچ حرکتی و اقدام نیست مگر این‌که در آن نیاز به معرفت و شناخت داری. ازاین‌رو، اولین اقدام مربی در تربیت اعتقادی متربی این است که شناخت و آگاهی او را نسبت به اعتقادات و باورهای دینی متربی، یعنی توحید، نبوت و معاد که پایه و اساس ایمان است بالا ببرد تا او خود با اختیار و به‌دوراز تقلید دیگران، اعتقادات و باورهای صحیح را انتخاب و تقویت کند  و از باورهای غلط و باطل دوری نماید. قرآن کریم وقت می‌خواهد خداوند (توحید)، پیامبران (نبوت) و معاد را به مردم معرفی کند، ابتدا به آن‌ها بینش و شناخت می‌دهد تا با شناخت و آگاهی کامل توأم با دلیل و برهان اعتقاد به آن پیدا کند و نه از روی تقلید.

 توحید باوری- شناخت خداوند

اولین مؤلفه و عنصر در الگوی بینشی، شناخت توحید و یا خداشناسی است. خداوند درآیات متعدد خودش را معرفی کرده تا بندگان بدین طریق شناخت و آگاهی نسبت به او پیدا کند. که به چند نمونه اشاره می‌شود:

اولین آیه که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و او را به پیامبری برگزید، به معرفی ذات اقدس الهی پرداخته است و خودش را معرفی می‌کند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق (علق/1-2) خداوند در این آیات خود را به عنوان خالق و پرورش دهند معرفی می‌کند. خالق و آفریننده جهان هستی و انسان، او هستی و انسان را با این عظمت آفرید. مرحوم علامه در المیزان می‌گوید: در جمله «رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» اشاره‌شده است به اینکه رب تو تنها و تنها آن‌کسی است که عالم را آفریده و این همان توحید ربوبیت است که مقتضى است عبادت را در او منحصر کنند و این خود رد اعتقاد مشرکین است ... در آیه موردبحث ... تصریح کرده به اینکه ربوبیت هم مانند خلقت مخصوص خداى تعالى است... درنتیجه انسان چاره‏اى جز این ندارد که خداى واحد را رب خود بگیرد؛ بنابراین در جمله موردبحث احتجاجى بر توحید در ربوبیت شده است.(طباطبایی،20:1417، 323باکمی تلخیص).

و در سوره اخلاص که معروف به سوره توحید است و مسلمانان هرروز پنج مرتبه در نماز می‌خوانند، خداوند خودش را معرفی می‌کند: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد.(اخلاص، 1-4). به گفته مرحوم علامه خداوند با دو صفت ذات و فعل «احد» و «صمد» به معرفی خود پرداخته است (همان، 388)؛ یعنی خدا و معبود شما کسی است که تنها است دومی ندارد نه در خارج و نه در ذهن، بی‌نیاز از همه‌چیز است زاده کسی نیست همتا ندارد. این سوره درواقع شناسنامه خداوند متعال است که با نگاه به آن شناخت و آگاهی کافی نسبت به خداوند پیدا می‌شود. در شأن نزول این سوره نیز آمده است که عده از قریش آمدند خدمت پیامبر اکرم (ص) و از حضرت خواست خدای را که ما را به‌سوی او دعوت می‌کنی به ما معرفی کن تا نسبت به او شناخت پیدا کنیم و این سوره نازل شد. روی: أنّ قریشا قالوا: یا محمّد، صف لنا ربّک الّذی تدعونا إلیه، فنزلت. قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد (فرات کوفی،1410: 1، 617، بحرانی، 1416: 5، 800)؛ و یا یک یهودی آمد خدمت پیامبر اسلام و گفت: پروردگارت را به من معرفی‌کن و بعد این سوره نازل شد. أخبرنی عن ربک ما هو؟ فنزلت: قُلْ هُوَ اللَّهُ، أَحَد (همان).

خداوند در قرآن کریم درآیات متعدد گاه با ضمیر[2] (حدود 59 بار) و گاه با اسم ظاهر[3] (حدود 33 بار) به بیان معرفی خود پرداخته است؛ و گاه هم توسط پیامبرانش به مردم معرفی‌شده است. حضرت ابراهیم وقت می‌خواهد خداوند را به مردم معرفی کند می‌گوید: خدا و معبود را که من می‌پرستم و شمارا به پرستش آن دعوت می‌کنم کسی است که مرا آفریده و به راه راست هدایت می‌کند[4] به من آب‌ونان می‌دهد[5] مرا می‌میراند و دوباره در آخرت زنده می‌کند.[6]

اولیاء الهی نیز به شناختن و معرفت پیدا کردن به خداوند تأکید کردند و آن را اولین گام و مرحله دین‌داری دانسته‌اند امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: أَوَّلُ‏ الدِّینِ‏ مَعْرِفَتُهُ‏ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ (نهج‌البلاغه، خطبه 1). حضرت در این خطبه معرفت و شناخت خداوند را اولین مرحله  دین‌داری می‌داند که اساس و پایه مراحل بعدی است. وقت شناخت درست نسبت به ذات اقدس الهی صورت بگیرد، به دنبال آن تصدیق و اقرار به وحدانیت او نیز حاصل می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، اقرار به توحید وحدانیت خداوند، مبتنی بر شناخت و آگاهی کافی نسبت به اوست که بدون شناخت اقرار به توحید حاصل نمی‌شود؛  بنابراین، اولین مرحله در الگوی بینشی در تربیت اعتقادی شناخت و آگاهی دادن مربی به متربی است که خداوند در قرآن کریم برای تربیت توحیدی افراد به معرفی خود از طریق بیان صفات ذات و صفات فعل پرداخته است.

نبوت باوری (راهنما شناسی)

دومین مؤلفه در الگوی بینشی، شناخت پیامبر و یا راه نما شناسی است. امام صادق علیه‌السلام شناخت خداوند و پیامبرش را از برترین واجبات و فرایض می‌داند و می‌فرماید: إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِ ... وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ وَ الشَّهَادَةُ بِالنُّبُوَّةِ ... (مجلسی، 1403: 4، 55). برترین واجب برانسان شناخت خداوند است ... و بعد از شناخت خداوند شناخت پیامبر و شهادت دادن به نبوت اوست. شناخت پیامبر نقش مهم در موفقیت رسالت او دارد، مردم تا پیامبرش را نشناسند به او ایمان نمی‌آورند و درنتیجه او در انجام رسالتش موفق نخواهد بود. ازاین‌رو، پیامبران الهی همگی از کوچکی در میان مردم بزرگ‌شده و در خانواده توحیدی، معتقد، متدین با اصل و نسب پرورش‌یافته‌اند تا مردم اصل و نسب، طهارت و پاکی، صداقت و مهربانی و... را  در آنان دیده باشند، به ادعایشان اعتماد و باور داشته باشند. لذا قرآن کریم وقت پیامبران را معرفی می‌کند آنان را راست‌گو[7]، مخلص[8]، درست قول،[9] قدرتمند و با بصیرت،[10] برگزیده،[11] وقت به پیامبر اکرم می‌رسد او را به رسول و خاتم پیامبران معرفی می‌کند.[12] و نسبت به مردم اتمام‌حجت می‌کند که بعد از رسول خاتم، پیامبر و رسول دیگری نخواهد آمد، باید به دین و دستورات او معتقد و پابرجا باشد.

معاد باوری (فرجام شناسی)

سومین عنصر در الگوی بینشی، فرجام شناسی است یعنی شناخت معاد و قیامت و این‌که زندگی انسان در همین کره خاکی خلاصه نمی‌شود، اعمال و رفتار او بی‌جواب نمی‌ماند. در جهان دیگر، به اعمال نیک پاداش و به اعمال بد و ناپسند کیفر و عذاب داده خواهد شد. فرجام مؤمنان و موحدان بهشت برین و جایگاه کافران و مشرکان در جهنم است. قرآن روز قیامت را چنین معرفی می‌کند: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیه وَ أُمِّهِ وَ أَبِیه وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیه (عبس/34-36). روز که انسان از برادر، مادر، پدر، دوست و فرزندش گریزان است.

وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُون (بقره/48). از آن روز بترسید که هیچ کس بجاى دیگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى (بى اذن پروردگار) پذیرفته مى‏شود و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد و نه کسى براى یارى انسان به پا مى‏خیزد. طبیعی است با شناخت معاد و زندگی پس از مرگ است که انسان به منظور رسیدن به پاداش و رضوان الهی نسبت به انجام کارهای خیر میل و رغبت پیدا می‌کند و برای رهای از خشم و عذاب الهی از انجام کارهای که موجب خشم الهی است اجتناب و دوری می‌کند.

بعد گرایشی

مؤلفه‌ها

محبت و علاقه، ترس و امید و... نسبت به خداوند

محبت و علاقه به پیامبر و ائمه

محبت، علاقه، ترس  به معاد

گرایش شامل: علاقه، محبت، احساس عشق، احساس پرستش، ترس، امید، تسلیم، غضب، شادی و... می‌شود (مصباح یزدی، 1391: 331). گرایش به یک امری معمولاً بعد از شناخت به آن پیدا می‌شود‌، انسان وقتی به خداوند محبت و علاقه، ترس و امید دارد که او را بشناسد، آن‌وقت است که به او محبت و علاقه پیدا می‌کند، به لطف و رحمت او امید و از خشم و عذاب او ترس دارد. میل و علاقه به معبود یک امری فطری است، حتی بت‌پرستان، به بت که آن را عبادت و پرستش می‌گردند محبت و علاقه داشتند. قرآن کریم می‌گوید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدادا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّه وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه (قرآن، بقره، 165). بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مى‏کنند و آنها را همچون خدادوست مى‏دارند. امّا آنها که ایمان‌دارند، محبتشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهایشان)، شدیدتر است. به‌عبارت‌دیگر، عبادت و پرستش یک معبود از روی علاقه و محبت است که به آن دارند.

مسئله محبت و علاقه به خداوند چنان مهم است که اولیاء همیشه از خداوند آن را برای خود درخواست می‌کردند.پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مناجات خود چنین عرضه می‌دارد: اللَّهُمَّ اجْعَلْ حُبَّکَ‏ أَحَبَ‏ الْأَشْیَاءِ إِلَیَّ وَ اجْعَلْ أَخْوَفَ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی خَوْفَکَ وَ ارْزُقْنِی الشَّوْقَ إِلَى لِقَائِکَ وَ أَقْرِرْ عَیْنِی بِعِبَادَتِکَ (ابن طاووس، 1409: 1، 434). خدایا محبت به خودت را محبوب‌ترین چیز نزد من قرار ده. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌گوید: إذَا أکرَمَ اللّهُ عَبداً شَغَلَهُ‏ بِمُحِبَّتِه‏ (آمدی، 1410: 286). هرگاه خدابنده‌ای را گرامی بدارد، او را به محبت خود مشغول سازد؛ و امام سجاد علیه‌السلام می‌گوید: سَیِّدِی أَنَا مِنْ حُبِّکَ‏ جَائِعٌ‏ لَا أَشْبَعُ أَنَا مِنْ حُبِّکَ ظَمْآنُ لَا أَرْوَى وَا شَوْقَاهْ إِلَى مَنْ یَرَانِی وَ لَا أَرَاهُ (ابن طاووس، همان، 47). مولای من، من گرسنه تو هستم و سیر نمی‌شوم و تشنه محبت توأم و سیراب نمی‌شوم، چه قدر مشتاق اویم که مرا می‌بیند و من او را نمی‌بینم. محبت و علاقه به خداوند[13]، امید به پاداش، رحمت و لطف فراوان او نسبت به بندگان[14] و یا ترس از خشم و عذاب او در برابر نافرمانی او[15] موجب می‌شود که اعتقاد و باور افراد به خداوند تقویت بشود.

محبت و علاقه به پیامبر و ائمه

بعد از شناخت پیداکردن به خدا و پیامبرش و این‌که خداوند برای هدایت و رستگاری بشر پیامبران و هادیان فرستاده تا سعادت دنیوی و اخروی را برای آنان به ارمغان بیاورند و این‌که پیامبران الهی عموماً و پیامبر خاتم (ص) مخصوصاً چه رنج‌های که در مسیر هدایت، تربیت و رهای امتش از چنگال و سیطره ظالمان تحمل نکردند. این شناخت باعث می‌شود‌ که علاقه و محبت به پیامبر در دل افراد پیدا ‌بشود. این محبت جاذبه‌ی است که افراد را به‌سوی او می‌کشاند و در مسیر او قرار می‌دهند. بقول علامه: دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آن است و باعث مى‏شود که انسان در برابر هر چیزى که در جانب محبوب است تسلیم باشد. کسی که خدا و رسولش را دوست بدارد از دستورات او پیروی می‌کند و در مسیر قدم برمی‌دارد که خواست و رضایت اوست.(علامه طباطبایی،  1417: 3، 158).

 محبت پیامبر (ص) و اهل‌بیت معصومش (ع) یکی از خواسته‌های خداوند متعال در قرآن کریم است، محبت که باعث تربیت صحیح و سعادتمندی انسان می‌شود. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى (شوری/23). محبت اهل‌بیت پیامبر علیهم‌السلام، در حقیقت در تداوم محبت پیامبر اکرم ولایت‌پذیری و رهبری آن حضرت است. (مکارم شیرازی، 1374: 20، 407). در روایت منسوب به پیامبر اکرم (ص) به والدین سفارش شده که فرزندانتان بامحبت پیامبر و اهل‌بیت او تربیت کنید: ادّبوا اولادکم‏ على ثلث خصال حبّ نبیّکم و حبّ اهل بیته و تلاوة القرآن (قریشی، 1412: 2)؛ بنابراین، دومین مؤلفه الگوی گرایشی تربیت اعتقادی در قرآن کریم، محبت، علاقه، میل و رغبت به پیامبر و ائمه هدی علیهم‌السلام است، این محبت و علاقه نیروی محرکه است که انسان را به پیروی از دستورات آنان سوق می‌دهد تا در مسیر آنان قرار گیرد و سعادتمند شود.

محبت و علاقه به معاد

میل و رغبت، خوف‌ورجا از دیگر مؤلفه‌های الگوی گرایشی است که رفتار انسان را نسبت به معاد و جهان آخرت جهت می‌دهد. میل و رغبت به بهشت و نعمت‌های بهشتی فرد را وادار به انجام اعمال نیک، واجبات و دستورات الهی می‌کند و همان‌طور که خوف و ترس از جهنم باعث می‌شود تا از مخالفت باخدا و پیامبر اجتناب نماید و سراغ محرمات نرود. ازاین‌رو، خداوند در قرآن کریم بابیان نعمت‌های بهشتی از قبیل میوه‌های مختلف[16]، حور و قصور[17]، باغ و بستان‌ و چشم‌های زیبا[18] و... و یا بیان و توصیف نوشیدنی‌های جهنمیان: آب داغ چرک آلود،[19] خوردنی‌ها: چرک و خون[20] درخت بد بو و بدمزه زقوم[21] و عذاب‌های دردناک آنان، می‌خواهد تا انسان‌ها به بهشت میل و رغبت پیداکنند و از جهنم بترسند.چنین گرایشی، موجب اعتقاد و باورمندی فرد به جهان آخرت می‌گردد و باعث می‌گردد که فرد در اعتقاد و باورهای که دارد محکم و ثابت‌قدم باشد.

بعد کنشی و رفتاری

مؤلفه‌ این مرحله از الگو عبارت است از ایمان و اعتقاد عملی به خداوند، پیامبر و معاد. به‌بیان‌دیگر، اطاعت و پیروی در عمل و رفتار از دستورات خداوند، پیامبر و ائمه، انجام اعمال نیک به منظور سعادتمندی و رسیدن به بهشت و اجتناب از اعمال ناپسند جهت نجات از جهنم و عذاب آن

اطاعت عملی از دستورات خداوند

ایمان و اعتقاد یک امر قلبی و درونی است ولی نشانه آن اعمال افراد است. با عمل مشخص می‌شود که چه کسی مؤمن و موحد است و چه کسی نیست. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا (نساء/36) خداوند در این ‌آیه برای تربیت اعتقادی افراد از آنان می‌خواهد که صرف اعتقاد قلبی کافی نیست بلکه، در عمل و رفتار نیز اعتقاد و باورمندی خود را به توحید نشان دهند. مرحوم علامه می‌گوید:  این جمله دعوت به توحید مى‏کند، اما توحید عملى... توحید عملى عبارت است از این‌که انسان عملى را که انجام مى‏دهد صرفاً براى آن انجام دهد که ثواب خداى را به دست آورد و در حین عمل به یاد روز حساب باشد، روزى که روز ظهور ثواب‌ها و عقاب‌ها است و شرک در عمل این است که انسان روز جزا را فراموش کند (علامه طباطبایی،1417: 4، 353) توحید و یگانه‌پرستی روح را پاک و نیت را خالص و اراده را قوى و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مى‏سازد (مکارم شیرازی، 1374: 3، 378). واضح است که این آثار در سایه توحید عملی و انجام و توجه به دستورات الهی محقق می‌شود.

پیروی عملی از دستورات پیامبر و ائمه (ع)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْل (نساء /136).

این احتمال نیز در تفسیر آیه هست که روى سخن به تمام مؤمنان باشد، مؤمنانى که ظاهراً اسلام را پذیرفته‏اند اما هنوز در اعماق جان آنها نفوذ نکرده است، اینجا است که از آنها دعوت می‌شود که از صمیم دل و در درون جان مؤمن شوند (مکارم شیرازی، 1374: 4، 167)  به‌عبارت‌دیگر، مؤمن واقعی به خدا و انبیاء کسی است که این اعتقاد و باور قلبی خود را در عمل که همان انجام و پیروی از دستورات خدا و پیامبر است نشان دهد و به ظهور برساند. زیرابه فرموده امام صادق علیه‌السلام ایمان با عمل ثابت می‌شود: لَا یَثْبُتُ الْإِیمَانُ‏ إِلَّا بِالْعَمَلِ‏ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ. (عاملی، 1376: 1، 335). ایمان ثابت نمی‌شود مگر با عمل و عمل جزء از ایمان است؛ یعنی کسی که ادعا می‌کند به خداوند و پیامبرش ایمان دارد، باید در اعمال و رفتارش نشان دهد که موحد و مؤمن است ایمان بدون عمل ارزش ندارد و قابل‌قبول نیست.

انجام اعمال نیک و اجتناب از اعمال ناپسند به منظور رسید به بهشت

 ایمان و اعتقاد به قیامت و این‌که پایان زندگی انسان همین دنیا نیست، بلکه او در جهان دیگری منتقل خواهد شد، نتیجه اعمال و رفتار خود را که در همین دنیا انجام داده است مشاهده خواهد نمود، پاداش مؤمنان و موحدان بهشت، نعمت‌های بهشتی و رضوان الهی و کیفر مشرکان و کافران جهنم و عذاب دردناک الهی خواهد بود. چنین ایمان و اعتقاد، انسان را به سمت اعمال نیک سوق می‌دهد و از کردار زشت بازمی‌دارد؛ زیرا: مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون (مائده/69) ایمان و عمل صالح باهم باید باشد تا در قیامت رستگار شود، خوف و حزن نداشته باشد.

نتیجه‌گیری

با مراجعه به قرآن کریم، بررسی آیات، به این نتیجه می‌رسیم که قرآن کریم برای تربیت اعتقادی انسان‌ها از یک الگوی  سه‌بعدی بینشی- گرایشی- کنشی (رفتاری)، استفاده نموده است؛ که در ابتدا، با بالا بردن بینش و شناخت افراد نسبت به عناصر مهم اعتقادی (توحید، نبوت و معاد) زمینه را برای مرحله دوم (گرایش) فراهم می‌کند. در این مرحله افراد با شناخت که از مرحله قبلی (بینش) پیداکرده‌اند، به توحید، نبوت و معاد، علاقه‌مند می‌شوند، علاقه و محبت، امید و ترس و... در دل و قلبش به وجود می‌آید، با ایجاد این گرایش، نوبت به مرحله سوم (کنیش و رفتار) می‌رسد که متربی در عمل و رفتار خود باید، آن اعتقادات و باورهای درونی خود را به اثبات برساند و با عمل به دستورات خداوند و پیامبرش ثابت کند که او  یک مؤمن موحد است. در این الگو، هریک از سه مرحله بینش، گرایش و کنیش (رفتار) باهم دیگر ارتباط تنگاتنگ دارد که در تربیت اعتقادی باید همه باهم در نظر گرفته شود؛ زیرا توجه به بینش بدون گرایش و بالعکس و یا بینش و گرایش بدون کنیش و رفتار  بالعکس، کارآیی الگو را با مشکل مواجه می‌کند؛ و هریک از مراحل بینش، گرایش و کنیش (رفتار) دارای عناصر ذیل است: توحید باوری، نبوت باوری، معاد باوری عناصر تشکیل‌دهنده بینش. محبت، علاقه، امید و...  به خداوند، پیامبران و ائمه و جهان آخرت عناصر تشکیل‌دهنده گرایش، اطاعت و پیروی عمل از دستورات خداوند، پیامبر و ائمه علیهم‌السلام، انجام اعمال و کردار نیک، اجتناب و دوری از اعمال ناشایست  از عناصر تشکیل‌دهنده کنیش و رفتار در این الگو هستند.

 

[1].  Model

. هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیت (مؤمنون/80) هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض (حدید/4) َ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیم (زخرف/84) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَة (غافر/67) َ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر (انبیاء/33)[2]

. اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّام (سجده/4) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُم (روم/40)[3]

. الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِین (شعراء/78)[4]

. وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِین (همان، 79).[5]

. وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِین( همان/80).[6]

. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا. (مریم/41) وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (مریم/56).[7]

. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ کانَ مُخْلَصا.(مریم/51)[8]

. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْد (مریم،54)،[9]

. وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصار( ص/45)[10]

. وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیار (ص/48).[11]

. ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُم وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین (احزاب/40)[12]

. وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه(بقره/165)[13]

. قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعا (زمر/53).[14]

. الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ ( انبیاء/49). قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیم (انعام/15).[15]

. فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّان(الرحمن/68)[16]

. حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیام (همان، 72)[17]

. جَنَّاتٍ وَ عُیُون ( دخان/52)[18]

. حَمِیمٌ وَ غَسَّاق (ص/57)[19]

. وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِین (حاقه/36).[20]

. لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّوم (واقعه/52).[21]

قرآن کریم، ترجمه آیت‌الله مکارم شیرازی
ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول‏، مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم‏، جامعه مدرسین‏، 1404، چاپ دوم.
ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال، ناشر: تهران‏، دار الکتب الإسلامیه‏، 1409 ق
ابن عاشور،  التحریر و التنویر، بی‌جا، بی‌تا.
ابن فارس، معجم مقایس اللغه، بیروت، دارا الجیل، 1410ق.
ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر 1416ق.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق.
بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى، 1جلد، مترجم: رضا مهیار، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ: دوم، 1375ش.
بولا، اچ، اس.(1375) ارزش‌یابی طرح‌ها و برنامه‌های آموزشی برای توسعه. ترجمه خدایار اییلی، تهران: مؤسسه بین‌المللی روش‌های آموزش بزرگ‌سالان، انتشارات مدرسه، چاپ اول.
تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم‏، مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم، دار الکتاب الإسلامی‏، 1410 ق.
دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
دهقانی، مرضیه، واکاوی الگوی مفهومی در حوزه برنامه درسی: نقد بر پژوهش‌های انجام‌شده با رویکرد طراحی الگو در برنامه درسی. پژوهش‌نامه مبانی تعلیم و تربیت، سال اول، ش 1، 1390. 
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، 4جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: دوم، 1374ش.
شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، مصحح: القائینى، محمد بن محمد الحسین‏، قم، موسسه معارف اسلامى امام رضا علیه‌السلام، 1376ش، چاپ اول.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، چاپ پنجم.
فخر رازی، ابوعبدالله، مفاتیح الغیب، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم.
فرات کوفی ابوالقاسم، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق.
قرشى بنایى، علی‌اکبر، قاموس قرآن، 7جلد، دار الکتب الاسلامیة - تهران،1412ق، چاپ: ششم.
مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، چاپ دوم.
معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، 1385ش.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ­اول.